بهروز آقاکندی

منو

 

نقد و بررسی سه کتاب از صدف درخشان

 

 

هشت اشتباه ابتدایی و مشترک مبتدی‌ها در شعر

بهروز آقاکندی

یک

نویسنده کتاب «ریل ها دوربرگردان ندارند» را برای اولین‌بار، اردیبهشت نود و دو در نمایشگاه کتاب دیدم! جدی به نظر می‌رسید و مشتاق در حوزه شعر. یادم هست گِله می‌کرد از وضعیت نشر؛ از جنس کاغذی که بابک اباذری (خدایش بیامرزد) رئیس انتشارات نصیرا از آن استفاده کرده بود؛ حق هم داشت چون علاوه بر او کسان دیگری هم بودند که به این مسئله معترض بودند و انصافاً جنس کاغذ و جنس جلد کتاب بد بود؛ به علاوه این که کتاب‌ها چاپ دیجیتالی بودند! به این‌ها غلط‌های تایپی را هم اضافه کنید که تقریباً وجه‌‌مشترک تمام آثار این انتشارات به‌شمار می‌آمد؛ مشکلاتی که حتی در کتاب خود اباذری هم دیده می‌شد. راستش تقریباً، این مشکلات تمام کسانی است که به عنوان شاعر در این حوزه فعالیت می کنند؛ مخصوصاً اگر کتاب اولی باشید.

کلاً وضعیت جالبی نیست؛ مخصوصاً این که مولف برای چاپ کتابش مجبور است چیزی در حدود دو میلیون هزینه کند، البته این را هم باید پذیرفت که انتشارات بنگاه اقتصادی است؛ هزینه‌های خود را دارد و نمی‌تواند روی هر شاعری که از راه رسید سرمایه ‌کند و در صورت شکست در فروش، از جیب خودش غرامت بدهد. به‌علاوه این‌که به هر حال باید برای کسانی که سراغ این شغل رفته اند درامدزایی هم وجود داشته باشد. اما صحبت این است که حداقل کیفیت چاپ بالا برود و نمونه‌خوان وجود داشته باشد که دیگر شاهد غلط های املایی و تایپی و در کل مشکلات ابتدایی نباشیم! راستش این ها را در نشست‌های خصوصی که با اباذری داشتیم گفته بودم و او هم پذیرفته بود. یادم هست حتی در آخرین دیدارمان خواست تا به عنوان ویراستار کار را با او شروع کنم تا این مشکلات مرتفع بشود؛ اما چه می شود کرد که عمرش به دنیا نبود…!

دو

«ریل ها دوربرگردان» ندارند اولین کتاب «صدف درخشان» است؛ کتابی که نمره قبولی نگرفت؛ به دلیل عموم اشعار بی کیفیتی که در این کتاب وجود دارد. مثل: «کلمه ها را/ که می‌شویم/ باد به سراغ شعرهایم می آید/ حالا/ بر رخت‌آویز شهر/ کسوف می‌رقصد» ص۵۵

اشعاری که فاقد بازی های‌زبانی، کشف و شهود و مضماین بکر است و در قدم های ابتدایی‌تر فضا در آن ها ساخته نمی شود، چرا که میل به توضیح و گفتن جایگزین توصیف و نشان دادن شده؛ یعنی ما به عنوان مخاطب چیزی را نمی بینیم؛ فقط می شنویم. مضاف بر این که سطرها به لحاظ معنایی به هم مرتبط نیستند؛ یعنی ما نمی‌فهمیم چرا کلمه‌ها که شسته می‌شوند باد به سراغ شعرهای راوی و مخاطبش که با «تو» به آن اشاره می کند می‌رود. این وضعیت تا سطرهای پایانی هم ادامه دارد. در قسمت پایان‌بندی کار،  علاوه بر این که سطرهای پایانی به لحاظ روایی در خدمت شعر نیست و به لحاظ جنس کلمات با باقی کلمات هم جنس نیستند، فاقد معنا هم هستند. بخوانید: «حالا/ بر رخت‌آویز شهر/ کسوف می‌رقصد» و مخاطب را با سوال های متعددی رو به رو می‌کند؛ سوال‌هایی مثل این که – رخت آویز شهر کجای شهر است؟! یا کسوف چه طور می تواند برقصد؟! و اصلاً این رقصیدن به چه معناست؟!

مشکلاتی که حاصل میل به تصاویر ذهنی است و البته بی توجهی به وضعیت شعر در سال های گذشته. واقعیت‌امر این است که نصف شعر گفتن در شعر خواندن اتفاق می افتد و در کل مطالعه نقش بسزایی در این فرایند دارد و اگر صدف درخشان گذری بر وضعیت شعر معاصر در سال های نچندان دور داشت، خطاهایی که چند دهه قبل کسانی مثل «هوشنگ ایرانی» با سطر «غار کبود می دود جیغ بنفش می‌کشد» مرتکب شده بودند را دیگر تکرار نمی‌کرد.

با همه این تفاسیر، «ریل ها دور برگردان ندارند» کتابی بود که در آن، هرچند به ندرت اما شعر قابل قبول هم یافت می‌شد. مثل: «روزه نیستم/ اما با صدای تو افطار می‌کنم/ وقتی که ربنا می‌خوانی» ص۳۲ رگه‌هایی خوبی که نشان می داد اگر « صدف درخشان» به ابزار کارش مسلط شود می تواند به آثار بسیار با کیفیت‌تری دست پیدا کند. اتفاقی که متاسفانه نیفتاد و ما همین آثار خوب را هم در کتاب‌های بعدی این شاعر از دست دادیم و با آثاری مواجه شدیم که همان اشتباهات را تکرار می کرد؛ آثاری که حتی به نوعی عقب گرد هم در آن ها دیده می شد. بخوانید: «محیط همیشه پر است/ وقتی مساحت تهی‌ست/ و مرکز علامت تعجب/ از این همه دوگانگی» ص۷۶ از کتاب «صدف ها آبستن مروارید می شوند». نوشته‌ای که فارغ از سطح‌کیفی کلاً فاقد معناست. یا «تندیس لمیده بودا/ چشم های بادامی برایم آورده/ که تیرباران نگاهت رارویین می کند/ حالا چشم های اسفندیار/ در دست های زرتشت/ چشمک می زند» ص۳۴ مشکلات مشترکی مثل استفاده از تصاویر ذهنی (تیرباران نگاهت) یا متن هایی که با نثر ادبی هم فاصله زیادی دارند چه برسد به شعر. بخوانید: «مرد بندری/ ماهای ها را سرخ می کند/ که چند ساعت / در دریای سیاه معاشقه می کردند» ص۲۸ یا متنی که در صفحه هشتاد و شش کتاب قرار دارد. بخوانید: «این خلیج همیشه پارس است/ این را از ماهی فهمیدم/ که در ساحل جمیرا/ بندری می رقصید» همین طور در صفحه شانزده کتاب «صدف‌ها آبستن مروارید می شوند» بخوانید: «گوش هایم باکره زبانم یائسه/ هزار حرف نارس ماسیده/ ضیافت واژه هایت زیباست/ مهمانم کن»

وضعیتی که در آخرین اثر این شاعر هم تکرار می شود؛ کتابی که با نام «چهل سال زن» در سال نود و سه منتشر شده است. بخوانید: «تمام دلتنگی‌هایم را/ این آدینه بسته بندی کرده ام…» ص۲۱. همان طور که می‌بینید با توجه به حضور کلمه «دلتنگی‌هایم» و با توجه به جمع بودن این کلمه، به راحتی می‌شد «تمام» را از سطر آغازین این شعر حذف کرد. حشوهایی که در طول کتاب بارها با آن‌ها مواجه می‌شویم مشکلی که به راحتی می‌شد با مشورت با یک ویراستار از بروز آن‌ها جلوگیری کرد.

سه

صدف درخشان برای خارج شدن از این وضعیت و رسیدن به آثار با کیفیت‌تر نیاز دارد هشت مشکل اساسی متنش را برطرف کند. یعنی، از «ترکیبات ذهنی» فاصله بگیرد. ترکیباتی مثل (بکارت پادگاه- گوش آباژور- آغوش‌های گس-زبان یائسه-حرف نارس-رخت‌آویز شهر-نگاه باران-عسل عشقتو…)

دو، فاصله گرفتن از «تصاویر ذهنی» تصاویری که عموماً شعر را به سمت معما می برند و برای مخاطب ملموس و قابل تصور نیستند. تصاویری مثل: (حتی با پاندول ساعتی که گوش های آباژور را هم کر کرده-بیمارستانی آبستن از وحشت- تمام شب در آغوش های گس بالغ می شوم-آسمان هم امشب سکسکه می کند-زنی که چشم‌های نازایی دارد-واژه ها بر سرش آوار می‌شوند-تیرباران نگاهت را رویین می‌کند-)

سه، ایجاد «ارتباط معنایی هر سطر با سطر قبل و بعد» خود؛ همین طور شروع با تنه، تنه با پایان و حتی پایان با شروع شعر. چهار سعی در انتخاب و استفاده از کلماتی در جنس های نزدیک به هم (اگر نخواهیم بگویم لزوماً همجنس) در محور همنشینی کلمات. پنج، «حرکت از ذهنیت به سمت عینیت» با توصیف، مشکلی که بی توجهی به آن باعث شده بعد از مطالعه سه کتاب از این شاعر چیز زیادی در ذهنمان نماند.

شش، توجه به «تصویر اولیه» و ساختن آن و یک دفعه سراغ استعاره نرفتن. هفت، فاصله گرفتن از «کلی‌گویی» یعنی اگر قرار است از فقر حرف بزنیم با خود آن کلمه اشاره مستقیم نکیم؛ فضا را طوری بسازیم که کلمه فقر در ذهن مخاطب تداعی شود، هشت فاصله گرفتن از «خطاهای منطقی» یعنی یا بر اساس منطق دودوتا چهارتایی پیش برویم و واقعیت‌های جهان یا به منطق جدیدی در شعر دست پیدا کنیم که می‌توانیم از آن به عنوان «منطق‌ شعری» یاد کنیم. نکته ای که در آثار این شاعر به آن بی توجهی شده. بخوانید: «حالا چشم های تیله ای مردی/ در جیبم/ قطره قطره/ بخار می‌شوند» ص۳۹ کتاب صدف ها آبسن مروارید می شوند. شاید اگر به اشک‌های در چشم اشاره می‌شد و به بخار شدن می‌رسید منطق کار تا حد زیادی درست از آب در می آمد اما شاعر سراغ خود چشم رفته که قابلیت بخار شدن ندارد و از بین دو گزینه ذکر شده گزینه سوم را انتخاب می‌کند؛ یعنی بی‌منطقی!

به این سطرهای آغازین شعر صفحه سی و دو کتاب «صدف ها آبستن مروارید می‌شوند» توجه کنید: «بوی نا می دهد دلم و مسافرخانه ها دیگر بوی محبت نمی هند…»  سطرهایی که این سوال را به وجود می‌آورند، مگر قبل‌ترها مسافرخانه‌ها بوی محبت می‌دادند ؟! یا اصلا مگر مسافرخانه بوی محبت می‌دهد؟!

 

 

 

دسته :  نقد شعر

دیدگاه ها

  • ارسال شده در ژانویه 22, 2016 02:28

    کالی نصیری

    ممنون از نقد قوی و عادلانه تون و همینطور اون هشت راه کار فوق العاده . البته افرادی مثل خانم صدف درخشان باعث میشن من یا آدمای شبیه به من دیگه از نشر نوشته هاشون خجالت نکشن ! ??? شبتون خوش .