نقد دو کتاب: ضد و آنها اثر فاضل نظری
طی سال های اخیر بارها شاهد نگاههای غیرتخصصی در مواجهه با آثار هنری بوده ایم. یادم هست چند سال پیش، منتقدی در یکی از شبکه ای تلویزیون در مورد «مسعود کیمیایی» صحبتهایش را این طور آغاز کرد که: «کیمیایی فیلمساز مهمی نیست! کافی است برای اثبات این حرف آخرین آثارش را از نظر بگذرانید…» در مقابل این نگاه، جریانی هم وجود دارد که او را کارگردان تمام دوران ها میداند.
خب! شخصاً در جایگاه منتقد خیلی با این نگاهها موافق نیستم. برای مثال در نمودار کارگردانی کسی مثل «کیمیایی» هم شاهد آثار درخشان سینمای ایران هستیم؛ آثاری مثل«گوزن ها» همین طور آثاری که یک پله پایینتر در جایگاه خوبی قرار دارند مثل «سلطان» و آثاری که در این نمودار سینوسی کیمیایی را در پایینترین نقطه قرار می دهند. کارهایی مثل (محاکمه در خیابان، جرم، رئیس، حکم) آثاری که نه از اقبال عمومی برخوردار شدند، نه مورد توجه منتقدین قرار گرفتند. منتقدینی که بیشتر با نشان دادن نقاط ضعف کار و کاستی های اثر درگیر بخش «فرو ریختن» کار به نظر می رسیدند؛. مسئلهای که هرچند در جایگاه و پایگاه خود از اهمیت بالایی برخوردار است (یعنی شما درجایگاه پزشک بیماری را تشخیص داده اید!) اما به دلیل غیبت بخش دوم کار یعنی «ساختن» هایی که پس از آن« فرو ریختن» ها باید اتفاق میافتاد، معمولا ابتر میماندند.
نقدهایی که جای خالی راه حل دادن و باز کردن افق ذهنی، برای بیرون آوردن صاحب اثر از بن بست در آنها احساس می شد. نقد هایی که توامان از هر دو منظر بهره برده باشند. به طوری که بتوان تیتر «نقد ورطه فرو ریختن، ورطه ساختن» را برایشان در نظر گرفت. از این منظر آثار فاضل نظری هم خوب است هم بد. خوب است چون تقریبا از بخش ورودیها و حداقل ها مثل سلامت وزن، ردیف، قافیه و مضمون سازی به سلامت عبور میکند. می گویم تقریباً چون در بعضی از این موارد شاهد مثال های نقض هستیم. مثل تناقضاتی که در بخش معنای کار وجود دارد.
آنجا که شاعر در بیت آخر غزل صفحه ۶۷ کتاب «ضد» از عدم دلدادگی اش حرف می زند. بخوانید:
«قلب مرا هنوز به یغما نبرده ای
ای راهزن! دوباره به این کاروان بیا » ص ۶۷کتاب ضد
در صورتی که در بیت دوم همان غزل راوی در نهایت شیفتگی و دلدادگی به سر میبرده. آنجا که می گوید:
«چشمت بلای جان و تو از جان عزیزتر
ای جان فدای فدای چشم تو با قصد تو با قصد جان بیا»
مضاف بر این که، ببخشید! راهزن به کاروان که نمی آید! در واقع به کاروان می زند.
فعل زدنی که هرچند صحیحتر است اما با توجه به وجود ردیف «بیا» نمی تواند قابل استفاده باشد و شاعر در واقع در چاهی که (در ابیات قبل) با دست خودش کنده، گیر میافتد. اشعار این کتاب خوب است چون این قابلیت را دارد که در ابیاتی مخاطب را شگفت زده کند. بخوانید:
«زیبای من! روزی که رفتی با خودم گفتم
چیزی که بر نخواهد گشت زیبایی است ». ص ۲۹ کتاب ضد
بد است چون کتاب چه به لحاظ زبانی و جنس کلماتش در سایه است و دچار عقب گرد شده، به طوری که هنوز کلماتی مثل (زلف، شرر، گیسو، وصل، رستن و…) در کار وجود دارد کلماتی که در نهایت منجر به ترکیبات کلاسیک می شود.ترکیباتی مثل (شب گرداب، زلف مواج، شب گیسوی دوست، مشت قفس، ذهن باغچه، در آتش خیال و …) ترکیباتی که طبیعتا منجر به مضمون سازی های کامل کلاسیک می شود؛ به طوری که در مواردی اگر تاریخ پای کار را حذف کنیم به سختی میتوان رد کار را جلوتر از قرن چهارده زد. بخوانید:
«بیا که در شب گرداب زلف مواجت
به غیر گوشه چشم تو نا خدایی نیست. » ص۷۵ کتاب ضد
غزلی که ایده دهنده به شعر زمانه خودش نیست و در واقع به نوعی مصرف کننده فرمولهای جواب داده غزل قدمایی ما محسوب میشود، با این تفاوت که اگر در آثار کلاسیک، ما با غزلی بیت محور مواجه هستیم و کثرت در معنا، اما وحدت در جهان اثر همچنان به قوت خود باقی است. نکته ای که کمرنگ شدن و یا غیبت آن (وحدت جهان) در عموم آثار «نظری» باعث شده ما چه در «آنها» و چه در «ضد» از این منظر با غزلی تمرکز گریز مواجه باشیم. یا با دیده اغماض بگویم غزل بیت محور است.
غزلی که به نظر می رسد هر بیت راه خودش را در آن می رود. و به لحاظ تازگی و صلابت زبان و مضمون حتی از «عماد خراسانی» و «ه. الف سایه» هم عقبتر است. بخوانید:
«بسکه آن لبخند سحر دلفریبی ساخته است
آدمی مثل من از دنیا به سیبی ساخته است
خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند
عشق از انسان چه موجود غریبی ساخته است
دوستی در پیرهن دارم که با من دشمن است
اعتماد از من برای من رقیبی ساخته است
زهر می نوشد و من شهد می پندارمش
عقل ظاهر بین چه تردید عجیبی ساخته است
هرچه می بارد در این صحرا نمی روید گلی
چشم شور از من چه خاک بی نصیبی ساخته است
من دوای درد خود را می شناسم! روزگار
از دل بیمار من دیگر طبیبی ساخته است
دل به شادی های بی مقدار این عالم مبند
زندگی تنها فرازی در نشیبی ساخته است. ص ۱۹ کتاب ضد»
غزلی که از بیت دوم به بعد روابط در عمود قطع می شود. خب! طبیعتا به دلیل غیبت روایت عمودی و در نهایت ساختار عمودی در این نوع آثار، اگر شما جای ابیات را هم عوض کنید لطمهای به کار وارد نمیشود. یا اگر بیتی را از آن حذف کنید چه بسا در مورد دوم با حذف بعضی ابیات ضعیف مثل بیت یکی مانده به آخر، کار به لحاظ کیفی حداقل از یکدستی بیشتری برخوردار شود. بی تعارف برای رسیدن به این نقطه (آن هم در کتاب چهارم) خیلی دیر است (این را با توجه به استعداد وی می گویم استعدادی که می توانست علاوه بر عرض دادن به شعر به آن طول هم بدهد یعنی قدمی رو به جلو بردارد با ایده هایی که به شعر زمانه خودش میتوانست بدهد و «نظری» برای گذر از این منظر نیاز دارد کمی بر خلاف جریان آب شنا کند تا بتواند چه به لحاظ زبانی، چه مضمونی چه… از زیر سایه در بیاید و حداقل به نیمه استقلالی دست پیدا کند؛ اگر نمی خواهد غزل اش ایده دهنده شعر زمانه اش باشد.؛ قدم های رو به جلویی که انتظار می رفت از مجموعه شعر «آنها» با توجه به استعداد شاعر تا به این کتاب برداشته شود، اما خب…، متاسفانه این پیش روی دیده نمی شود و به نظرم او در همان نقطه ای قرار دارد در «ضد» که در آنها قرار داشت با این تفاوت که میزان تک بیت های موفق این کتاب از کتاب قبلی او کمتر شده است.
دسته : نقد شعر