بخشی از نقد کتاب “تریبون” مریم جعفری آذرمانی
غزل آذرمانی عموماً غزلی است بیتمحور و بیبهره از روایت عمودی که نقش نخ تسبیح را برای شعر بازی کند، بیتها را بههم متصل کند و پایین بیاید و باعث حیات دوگانۀ اثر شود. نوعی کنشمندی که چهبسا به افزایش قدرت بازخوانی متن منجر شود. غیبت این نوع وجوه شعری که شاید بهنظر پیشپاافتاده هم باشد، علاوهبر تنزل کیفیت نهایی اثر، گاه در اثر افراط، لطمات سنگینی به متن وارد میکند؛ بهطوریکه گاه پایانبندیهایی وجود دارند که اساساً جزو کار نیستند یا غزلهایی که بهلحاظ مضمونی و فضاسازی و حتی اتمسفر، هریک در دنیاهای گوناگونی سِیر میکنند. بخوانید:
«طبع مرداب را روان کردم، دوزخ تشنه را مهار کنم
صبر کن، ای شعور بیرونق! اینهمه شعر را چه کار کنم؟
یکی از بستگان بارانم؛ گریههایم شناسنامۀ من
مثل برف و تگرگ میافتم که جهان تو را بهار کنم
مردن من محال ممکن شد، خستهام از نباختن، وقتیـ
مرگم و لحظهلحظه مجبورم با خود زندگی قمار کنم
سارق شعرهای من! برگرد؛ خوش ندارم مخاطبم باشی
قصدم از شعرگفتن این نیست که تو را نیز ماندگار کنم»
شاید فاحشبودن این خطا باتوجهبه کوتاهبودن غزلی است که تنها از چهار بیت تشکیل شده است و در همین چهار بیت، پایان کار با تنه و مطلع با پایان و…، هریک در فضاهای مختلفی سیر میکند. بهصورت مشهودتر، اینبار در مضمونسازی غزلی اتفاق میافتد که تنها از سه بیت تشکیل شده است. بخوانید:
«شاید تو هم خسته باشی اما نه اندازۀ من
چون گردنم را شکسته، تنهایی تازۀ من
آنقدر بر دوش من ماند تا کتفهایم ترک خورد
حالا دوتا مار وحشی، بیرون از اندازۀ من» (ص۶۰)
آنجا که شاعر مینویسد: «چون گردنم را شکسته تنهایی تازۀ من» و در بیت بعد که میخوانیم: «آنقدر بر دوش من ماند…»، نقض غرضی میشود که بهلحاظ معنایی بین تنهایی تازه و آنقدر بردوشماندن اتفاق میافتد.
منبع: اول روزنامه آرمان
منبع دوم: کتاب “نقد: ورطه فروریختن ورطه ساختن
منتقد بهروز آقاکندی
دسته : نقد شعر