بخشی از نقد آثار مهرنوش قربانعلی
چیزیکه در مواجهۀ اولیه با آثار قربانعلی بیشتر به چشم میخورد، توجهی است که به وجه برونزبانی در این آثار شده است؛ با عناوین مختلفی مثل «بازیهای زبانی» و «جابهجایی ارکان جمله» و استفاده از قافیه. نوعی ویژگی که با این شکل و شمایل، بهنظر میرسد بیشتر ویژگی نسلی است تا ویژگی معطوف به اشعار این شاعر؛ بهطوریکه در اغلب آثار منتشرشده در دهۀ هفتاد، شاهد این توجه به بخش برونۀ زبان بودهایم. از ویژگیهای مشترک شعریِ آن دهه، «میل گریز از مرکز»ی بود که در اشعار این دست از شاعران دیده میشد؛ در حوزههای مختلفی مثل روایت و تصاویر و حتی اتمسفر شعرها. بهطوریکه یادم هست، عنوانی که برای آثار علی عبدالرضایی در نظر گرفتم، بهمثابه کسیکه در آن دهه حضوری فعال داشت، «شعر تمرکزگریز» بود. چیزیکه بهنظر میرسید در اغلب نمونهها بهصورت آگاهانه هم اتفاق میافتاد. مسئلهای که در آثار قربانعلی هم نمود دارد؛ بهطوریکه در طول یک شعر با تکسطرهایی که بیانگر اینگونه رفتار هستند، مواجه میشویم. هرچند شعرهایی هم هستند که بسامد این اتفاق در آنها بالاتر میرود. بخوانید:
«این بکش مکش/ سر موهای من است/ قمهها دیگر قابلرؤیت نیستند/ در من مرزهایش را گسترش میدهد و/ خوانده میشود بر لبهایم/ اگر خم بازوی تو باشد/ میخوابم/ سیصد سال و نه سال علاوهتر/ قسمتی یا روزی کامل ردشده؟ نمیپرسم/ در نوازش کلمات غرق شدهام/ الفتی است که تابستان و زمستان با من سفر میکند/ از خودم کنار میکشم/ جا هست در قلبم بنشینی؟/ بخت آن را دارم که آفتاب گرمم کند/ در نفسهایش جانم ویران میشود/ شعرهایم چقدر هوای نام مرا دارند!/ در فراخنای غار بیدار میشوم/ کدام دسته مدتی را که درنگ کردهاند بهتر میشمارند؟/ سربههوایی بادبادکی در من نیست/ از خودم کنار میکشم، جای هست؟/ اگر خم بازوی تو باشد/ سیصد سال و نه سال علاوهتر/ میخوابم!» (ص۴۴)
همانطورکه میبینید، جنس کلمات از یکدستی خارج میشوند و مثلاً کلمۀ «قمه» در طول کار تک افتاده است یا در مواقعی، بهدلیل موفقنبودن در پیشروی براساس نشانههای جمعی و حلقههای مفقود روایت، آثار این شاعر به معما تبدیل میشوند. بخوانید:
«اگر میشکستم/ دریا با من قرار میگذاشت/ ولی من عادت داشتم/ روی موجهای خودم دور بردارم» (ص۷۰)
و مخاطب متوجه نمیشود چرا اگر میشکستی دریا با تو قرار میگذاشت. اینبار کلمات در ظاهر، دایرۀ مراعاتالنظیری را تشکیل میدهند؛ مثل «موج و دریا». اما بهدلیل قطعشدن ارتباط هر سطر با سطر قبل و بعدِ خودش و ازدسترفتن انسجام در معنا، تصویر کلی شکل نمیگیرد و کار به معما تبدیل میشود. مشکلاتی که گاهی در قدمهایی عقبتر، در شکلگیری معنا اتفاق میافتد و ما با سطرهایی مواجه میشویم که فاقد معنا هستند. بخوانید:
«مردهریگهای قدیمی نمیتواند کسی را حفظ کند.» موسیقی و زبان کنشمند نیز از ویژگیهای مثبت اشعار قربانعلی هستند؛ اما گاهی بهدلیل افراط، شعر را بهلحاظ زبانی در پایینترین سطح خود قرار میدهند. بخوانید: «کاری که تو برده است/ آنقدر برنامه دارد/ تا چشمهایت مشغول شود/ و خالی جاییکه هر سویی افتاده است/ نبینی»؛ مسئلهای که از دلایل اتفاقافتادن آن، ترافیک فعلهایی است که بهلحاظ زیباییشناختی به وجه زبانی کار لطمه زدهاند. مسئلهای که دربارۀ حرف ربط «که» هم در بعضی آثار این شاعر مصداق پیدا میکند.
منتقد بهروز آقاکندی
برای مشاهده متن کامل این نقد به کتاب”نقد: ورطه فرور ریخت ورطه ساختن” مراجعه شود
دسته : نقد شعر