بخشی از نقد کتاب: می ترسم بعدز از مرگ هم کارگر باشم
کتاب میترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم، البته پاشنۀ آشیل دارد و آن فاصلۀ زیادی است که بین اشعار این کتاب، بهلحاظ سطح کیفی وجود دارد؛ بهطوریکه درمقابل اشعار درخشان یادشده، اشعاری هم وجود دارند که فاصلۀ زیادی با نثر ادبی دارند؛ چه برسد به شعر. بخوانید:
«باور کنید
بهجرئت میتوانم بگویم
پدرم لذت زیادی از زندگی نبرده است
مردی متعهد به خانواده
که از جان مایه میگذاشت
تا کسی از کمبودهای زندگیمان چیزی نفهمد
و اینکه
پدرم نمیتواند شعرهایم را بخواند
تنها ترس من از چاپ کتابم است.» (ص۱۹)
یا شعر صفحۀ ۵۲ کتاب:
«دیگر انگشتهایم آنقدرها سریع کار نمیکنند/ چشمهایم کمتر میبینند/ احساس میکنم/ جسمم پیر و ناتوان شده است/ و دیگر وقت آن است که در خانه بمانم/ غروبها به پارک بروم/ بعضی روزها به گورستان/ و برای روزهایی که گذشتهاند گریه کنم/ انسان وقتی پیر میشود/ یقیناً به مرگ خودش پی میبرد/ درست مثل همۀ حکومتها» (ص۵۲)
کافی است برای درک بهتر این مسئله، این متن را از کتابی که عنوان شعر دارد، بیرون بیاورید و عنوان شاعر را از نویسندۀ این سطرها بگیرید. آنوقت در بهترین حالت، به نامهای خواهید رسید که تمایل به شعرشدن در آن دیده میشود. بهنظرم هاکا در کتاب اول خود توانسته قدمی بزرگ بردارد و در نقطهای بایستد که عموماً شاعران پیشین در کتابهای دوم و سوم به آن دست پیدا میکنند. طبیعتاً این اتفاق خیلی برای شاعر لذتبخش است؛ اما همانطورکه او میداند، درون هر لذتی ترسی وجود دارد. ترس از اینکه او نتواند در آثار بعدیاش از این نقطه عبور کند. مسئلهای که در دهههای گذشته، دربارۀ شاعرانی که کتاب اولشان تبدیل به اتفاق شده، بهکرات وجود داشته است.
برای مشاهده متن کامل این متن به منابع زیر مراجع فرمایید:
منبع اول: روزنامه آرمان
منبع دوم/ کتاب/ نقد: ورطه فرور ریختن؛ورطه ساختن
منتقد بهروز آقاکندی
دسته : نقد شعر