بهروز آقاکندی

منو
شعر رد زنی که ساعت بند استیل مردانه می‌بندد پنهانی چه کسی را در قلبش حمل می‌کند؟ مردی که رد…

در هر جهان که باشد می‌شناسمت هرچند نسیم باشی درخت باشم صندلی یا شاخه‌ای نحیف که در پیاده رو قدم…
پرنده‌ام پنجره را می‌بندی به شیشه می‌خورم قبل از آن که کسی بفهمد برمی‌گردم و می‌روم با تکه‌ شیشه‌ی شفافی…
در شلوغی اتوبان باقری دوباره سوارت می‌کنم دست می‌دهیم خم می‌شوم سمتت مثل همیشه سمت راست صورتم را ‌می‌بوسی دست‌هایت…